...Dear Diary

...Dear Diary

Diaries of a Divergent
...Dear Diary

...Dear Diary

Diaries of a Divergent

پاره فکر!

به آینده بینی سارا کوچولو افتخار میکنم چه کار خوبی کرد کتاب "من نگرانم" رو خرید! درسته من همیشه نگرانم حتی سر چیزایی که به نظر بقیه نگرانی سرشون مسخره به نظر میاد!

شاید بهتر باشه دوباره بخونمش!


هنوز کسی که بتونه درکم کنه با وجه شباهاتمون بیشتر از وجه تفاوت هامون باشه رو بیابم!

میگن با آدمای کاملا متفاوت با خودتون هم میتونین دوست بشین چون شما به اونا چیزای جدید نشون میدین و اونا هم، اما این در مورد من اصلا صدق نمی کنه!

من در مورد چیزای غیر درسی که میدونم خیلی خسیسم و از اینکه یه مشت احمق که فقط از ظاهر و پوسته قضیه خوششون میاد بدون اینکه تا عمقش برن و واقعا درکش کنن در مورد چیزای مورد علاقم اظهار نظر کنن  در حالیکه واقعا ندونن چیه یا الکی از ظاهرشون خوششون بیاد یا چرت و پرت بگن و بعد تو اصلاحش کنی و اونا بگن نه ما بیشتر میدونیم و تویی که داری خزوعلات میگی ،عصبانی میشم و ازشون بدم میاد!

به همین دلیل هیچوقت در مورد اینجور مسائل با آدمایی که میدونم درک و جنبه لازم رو ندارن یا همه چیز رو به شوخی و مسخره میگیرن حرف نمیزنم و تلاشی هم برای اصلاح چرت و پرت هاشون دیگه نمیکنم و فقط نگاشون میکنم در حالیکه ته دلم میدونم این منم که واقعا اون چیزو درک کردم و منم که دارم درست میگم نه اونا و هرگز هم سعی نمیکنم باهاشون در اون مورد بحث کنم چون چیزی که از پایه خرابه هرچیم تلاش کنی فایده نداره به خصوص که خود طرفم نخواد عوض شه و البت فک کنه که خودشه که درست میگه بی هیچ دلیل درست و منطقی!

البته فرق من با طرف مقابل دقیقا همینه من با دلیل و مدرک درست میگم حرف من درسته ولی اون به خاطر غرور و خود بزرگ بینی یا از روی احساس شخصیش میگه درسته و اینها دو چیز کاملا متفاوتن!

خب بیشتر اطرافیان منم همینن جز خانواده ( منظور از خانواده یه عده بسیار محدودین نه اینکه فک کنین کل ایل و تبار منظورمه!)

پس میتونن درک کنین که البته بهتره بگم خیر نمیتونین درک کنین که تحمل احمقیت اطرافیان چقدر برای من سخت و دشوار و عذاب آوره و چقدر من در برابرش مجبور به سکوت هستم!

و چقدر کلا من بین این همه احمق تنها هستم!


میگن اگه یکی رو واقعا دوست داری اون چیزی رو براشون میخوای که براشون بهترینه بدون اینکه به اثرات اون چیز روی خودت فکر کنی! ( بهتر از این دیگه نمیتونم یک جمله انگلیسی رو به فارسی ترجمه کنم و خوششم نمیاد وقتی یک متن کلش به فارسیه یهو توش انگلیسی قاطی شه)

خب درک این جمله برای من یه خورده سخته چون من تا حدودی خودخواه محسوب میشم ولی فکر کنم بتونم باهاش کنار بیام اینکه یه خورده خودمو نادیده بگیرم هرچقدرم دردناک باشه!

اما چرا واقعا چرا نباید خودخواه باشم چرا؟!


پی نوشت: اگر امتحان فردا رو خراب کنم باید قید نمره میان ترم شیمی رو بزنم! سای( برای جلوگیری از درج کلمه انگلیسی فینگلیشش رو بکار بردم :)) و همچنین هیچ معادل فارسی براش به ذهنم نرسید که به خوبی خودش باشه حالا شما معادل آه بگیرینش اگه خیلی مشکل دارین! :)) )

حالا باز فیزیک و زیست یه جای دلم جا میدم ولی شیمی آه لعنت بر بی حوصلگی... نه چرا لعنت بر بی حوصلگی لعنت بر درس!!! 

بله لعنت بر درس! خیلیم خوب! ^-^


دوز هنریم تو این چند روز زده بالا به شدت!!!

عاقا بسه به خدا من کنکور هنر ندارم تجربی ای مغز اسکول من! تجربیه میفهمی؟! سخته دو یو آندرستند؟! :/


فعلا...

ویش می لاک گایز! ^-^

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد