...Dear Diary

...Dear Diary

Diaries of a Divergent
...Dear Diary

...Dear Diary

Diaries of a Divergent

لعنت بر امتحان!!! من خسته ام!!! :(

فردا امتحان زیسته و من برعکس همه تو این دو روز هیچی نخوندم! :| دلم خوشه به چیزایی که تو طول ترم خوندم! :|

خیرسرم تجربیم! :| خاک...

T_T

از سرطان متنفرم! واقعا ازش متنفرم!!!

چرا من از هرکی خوشم میاد یا باید قبلا مرده باشه یا از این به بعد بمیره؟!

من باورم نمیشه! اصلا دوس ندارم باورم شه!

نمیخوام!!!

 T_T T_T T_T


من واقعا آدم دمدمی مزاجیم! :|

الان خوبم! باور کنین همه مرضمم به خاطر یه قسمت سریال بود!

من گفتم بیاین سریال ببینیم هیچکی نیومد! گفتن بشین درستو بخون! خب راحت شدین؟!

نه درسمو خوندم نه سریالو دیدم تازه این همه هم غر زدم بیرونم باهاتون نیومدم؟! :/

در هر صورت الان سریالمو دیدم! همه بدبختی هام یادم رفت! الان خوشحالم هستم! الانم میرم عین بچه آدم درسمو میخونم! :|

فقط خواستم بیام به درودیوار بگم حالم خوب شده و نگران نباشه!

خب پس فعلا...

پی نوشت: خب فک کنم هروقت به دلایلی که نمیدونم ناراحتم مغز عزیز میگیره کل بدبختی هامو مرور میکنه برا علت یابی بعد فقط ناراحت ترم میکنه بعد علته هم پیدا نمیشه!

در هر صورت مهم نیس من اون موقع چرا ناراحت بودم! مهم اینه که الان خوبم، مگه نه؟!

خب پس مشکل حله...

 بدبختی های عزیز میتونن صبر کن شب یا یه وقت دیگ چمیدونم بیان دالی کنن تا بهشون رسیدگی شه خیلیم خوب! :)

+خوشحالی سر صبحمم اصن خل وضع وار نبود خیلیم خوب بود خیلیم باش کیف کردم! از خوشحالی زیاد هرچی به ذهنم رسیدو نوشتم هیچ اشکالی هم نداره! ^_^

البت این چیزی از چرت و پرت بودن حرفام کم نمیکنه!!! :|

من میخوام یه قسمت دیگه رم ببینم! T_T

اما باس برم درس بخونم لعنت...

(اون یکی سارا: اون بالا اتمام پستو اعلام کردیا!!! من:کردم که کردم خوب کردم دلم میخواد حالا ادامه بدم! اصن به تو چه؟! تو این جا چیکار میکنی اصن؟! برگرد برو خودت یه جا گم و کور ببینم! زبون درآورده واسه من!!!) :|||| (دوباره حالم خوب نیس به گمانم!)

پایان

...And I'm Sad! Again

پست قبل چرت و پرت محض بود!

خب در هر صورت کاملا واضحه که الان دیگه انقد خوشی نزده زیر دلم که هذیون بگم! تازه اون موقع هم فک کنه بیشتر خوشحالی خل وضع وار بود تا واقعا خوشحالی!

دوباره کلی با کی.سی. حرفیدم! انقد که دیگ روم نمیشه برگردم بگم ببخشید انقد حرف زدم! اه پرحرف مسخره!

از آدمایی که وعده وعید بیخود میدن بدم میاد! از فراموش کاری بدم میاد! از دروغ بدم میاد!

نه اینکه دروغ نگما ولی باور کنین بیشتر اوقات مجبورم یعنی نمیشه راستشو بگم!

حوصله م سر رفته!!! حوصله درس خوندن ندارم! :(((

بهتره برم سریال ببینم آره!

حواسم از این حال گندی که دارم پرت میکنه!

لعنت...

من تنهام...

گوشی لامذهب مرده! T_T

من با چی آهنگ گوش کنم؟!؟! :((((

I'm so happy ^-^

آه امروز خیلی خوشحالم!

البته نه اینکه خیلی خوب بودا و همش قاه قاه خندیدم اصلا!

کلی امروز با کی.سی حرف زدم یعنی کلیا!!!

یعنی فک کنم دیگ اون آخرا دوس داشت بهم بگه مگه مسخرم کردی خفه شو دیگ دختره پرحرف! :/

البت نمیدونم حرفامون چندان خوب نبود ولی فک کنم چون کلی باهاش حرفیدم خوشحالم یا شایدم چون یه جورایی احساس میکنم جوابش مثبت بود یعنی بالاخره بله رو گفت! ^؛^

البت قبلنم فک میکنم یه بار گفت ولی این دفعه یجورایی احساس کردم واقعنی آره رو گفته، در هر صورت نمیشه مطمئن بود ولی خب در هر صورت خوشحالم! ^-^ خیلی زیاد!!!!

پی نوشت: هوی برداشت اشتباه نکنیدا! می کشمتون!!!!

میگم برداشت مسخره نکنیدا! اه اصن به درک هر برداشتی میخواید بکنید!!!

امروز اصن احساس تنهایی نمیکنم آه چرا گاهی واقعا با وجود ن. و کی.سی. و بقیه احساس تنهایی میکنم؟!

واقعا خوشحالم که ن. رو دارم!!!! دست م. درد نکنه به خاطرش!!!

^-^

لعنت من چقد احمق و کور بودم تا الان اینارو ندیده بودم!!!!

ه. ، م. ( با بالایی فرق داره!) ، ژ. ، بقیشون واییی این همه!!!

من کور!!! واقعا چه نیازی به کس دیگ ای هست؟!

حالا اگه یکی هم بود استقبال میشه ولی خب تا اون موقع همه چی باید اوکی باشه!!!

واقعا خوشحالم به خاطر داشتن ن. و بقیه! و کی.سی.! ^-^

واقعا الان خیلی خوشحالم یجوریکه انگار هیچی نمیتونه ناراحتم کنه!!! البت میدونم بعدا دوباره احساس تنهایی خواهم کرد ولی فعلا حتی تصورشم برام مشکله یعنی تا این حد خوشحالما!!!!

احساس میکنم خیلی خوشحالم! :/ ( باکا!)

احتمالا رو به موت نیستم؟! :///

احساس میکنم الان هرچیزی که تو عمرم میخواستم رو دارم یعنی دیگ چیزی نمیخوام! یه جوری انگار جز خانواده و ن. و کی.سی. و بقیه چیز دیگ ای نمیخوام و هرچی میخوامو دارم! :/

مثله حس ن. اون روز که میگفت من خوشبخت ترین موجود دنیام!

یه جورایی ترسناک و غمناکه میفهمین خوشحالی زیاد اینجوری! :/

شاید چون اولین باره همچین حسی دارم؟! :|

چه روز خوبیه برای مردن نه؟! :///

از کجا به کجا رسیدم عجب موجود دمدمی مزاج و خلیم من! :/

میگن وقتی یکی به همه آرزوهاش میرسه و حس میکنه دیگ چیزی نیس که هدفش تو زندگی باشه و به هرچیزی که میخواسته رسیده دیگه هدفی برای زندگی نداره و میره خودشو میکشه ولی به نظر من میتونه هدفای جدید پیدا کنه و هنوز کلی چیز دیگ هس که به خاطرش زنده موند نه؟!

من زده به سرم! کاملا واضحه! باید از همون اول میفهمیدم این خوشحالی طبیعی نیس!

تلاش کردن برای هدفه که خوبه نه خودش؟! نه این مسخرس!

وقتی به هدفت برسی هم خب خوبه ولی شاید تا یه مدت شاید بعدش باز باید یه هدف دیگ برا خودت پیدا کنی تا زندگیت یه معنی پیدا کنه!

نمیدونم فک کنم واقعا زده به سرم و دارم هذیون میگم!!!

ه.ک. عاشق اون حرفت شدم باور کن!!!!

باور کنین خیلی شبیه ه.ک. ام! آ. کجایی الان؟!

در هر صورت جدا از همه این خزعبلات که نوشتم و خودمم دقیقا نفهمیدم به چه نتیجه ای رسید چون باور کنید هرچی به ذهنم رسیدو نوشتم بدون اینکه زیاد فک کنم دارم چی به هم میبافم و احتمالا عین این اسکیزوفرنی ها از یه شاخه به شاخه دیگ پریدم،

من امروز که نه بهتره بگم در حال حاضر خیلی خوشحالم و این مهمه! بقیه پست همه چرت و پرت محضه!

پی نوشت: چقد جدیدا دلم برا همه چی تنگ میشه!

پی نوشت: چرا به هرچی فکر میکنم اتفاق میفته؟! :/

بازم ه.ک. راست گفت! ه.ک. لعنتی! ^-^

پی نوشت: مرسی سوهان! ^-^

پی نوشت: حال ندارم پستو چک کنم ببینم تا چه حد خزعبل به هم بافتم یا غلط املایی دارم دیگ مهم نیس!

پی نوشت: تازه فهمیدم خزوعلات یا خزعولات نیست و خزعبلاته! :|

البت اینم به لطف گوشیه! :/

پی نوشت: لعنت من چرا انقد الکی خوشحالم دارم میرم رو اعصاب خودما!!! >_<

باید بزنم تو ذوق خودم! :|

مهم نیس!

من خیلی خوشحالم همینه که هست و زده به سرم ولی اصن مهم نیس!!!!

ه.ک. لعنتی!!!! ^-^

ن. خل نشو دیگ! ^-^

چرا هرچی به ذهنم میرسه و دارم مینویسم؟! :/

بازم حرف ه.ک. :|

خدا این خل وضعی هارو از ما دریغ منمای!!! :|

کمی بعد نوشت: باور کنین زده به سرم! O_o

حالم اصلا خوب نیست!

آبجی گرام هم گفت زده به سرت! :/

گفتم ترسناکه انقد خوشحالی!

همون خدام دیده بی جنبه ام نمیزاره همش خوشحال باشم! :/

من خل شدم از خوشحالی زیاد به گمانم یه جور بدی شد!

نه هنوز خوبه! اصن کی اهمیت میده؟!

آره مهم نیست به درک اگرم خل وضع واره مهم نیس مهم اینه که همه چی خوبه و من خوشحالم همین! :)

فعلا...

O_o

دوباره به این مرض دچار شدم که به هرچی فکر میکنم پیش میاد! :/

چند وقت پیش داشتم به یه فیلم فکر میکردم که دوسش داشتم ولی اسمش یادم نمیومد دیشب تلویزیون دوباره نشونش داد انقد ذوق کردم! ^-^

امروز ظهر داشتم فکر میکردم که کاشکی پیوندهای ضحی درست میشد تا آدرس وب اون عرفان که تو وبش نظر میزاشت رو میافتم الان رفتم دیدم یه پست گذاشته در موردش! ^-^