عکس العمل دیشب من شدید بود ولی مهم نیست!
من از احمقیت خودم از اینکه به حرفای این مغز بدبخت که میگه احمق نباش ولی من بازم احمقیت میکنم عصبانی بودم! از اینکه هیچکی منو نمیشناسه و همه اشتباه میفهمنم! از اینکه یه عده اصن متوجه رفتارای اشتباهشون نمیشن ولی کوچکترین اشتباهی از دیگرانو به اندازه چی بزرگ میکنن! از احمقیت بقیه عصبانی بودم! از اینکه یه کی تا این حد بد منو بفهمه و انقد بد حرفمو بفهمه ناراحت بودم! از اینکه همچین فکری در موردم شده!
ولی برام مهم نیست من خودمو 17 ساله میشناسم بقیه فوق فوقش یکی دو سال اوناییم که بیشتر بودن یا اشتباه فهمیدن یا اصن نفهمیدن! من واقعا احمقم! دلیل نمیشه هرکی هر نظری در مورد من داد من واقعا اونجوری باشم کسی واقعا میتونه در مورد من بده که مثل من باشه منو کامل بشناسه و قضاوت نکنه و متعصبم نباشه و بشه باش بحث کرد( میتونی اسمشو بزاری قضاوت یا هر چیز دیگه ای ولی همون جواب نظرتم کاملا قانعم کرد که واقعا متعصبی و نمیشه باهات بحث کرد، و برام مهم نیست تو در موردم چی فکر میکنی باور کن مهم نیس دیشب ناراحت و عصبانی شدم خیلی عصبانی بودم که وقتم صرف چه کار بیهوده ای کردم که نشستم اینارو توضیح دادم که وقتمو صرف خوندن وبای چه آدمایی میکردم و هنوز میکنم و واقعا احمقم از این جهت و از این جهت که اعصاب خودمو سر چه حرف مسخره ای که به هیچ جام نباید می بود خورد کردم شاید چون انتظار نداشتم تا این حد غلط از خودم و حرفام برداشت بشه! اسممو هرچی میخوای بزار هرکی هرچی میخواد بزاره مهم نیس من عادت دارم بقیه در موردم چرت و پرت فکر کنن من خودمو میشناسم و تمام تلاشمو میکنم تا خودمو حفظ کنم و کاملا از چیزی که الان هستم راضیم حتی اگه احمق باشم یا از نظر بقیه یه بچه ی احمق به نظر بیام یا هر چیز دیگه ای! )من مسوول احمقیت بقیه نیستم! اصن میدونی تو درست میگی باشه ؟! تموم برا من مهم نیست واقعا مهم نیست! این توضیحم که دادم واسه این بود که فک نکنی من فقط و فقط به خاطر جواب تو ناراحت شدم در هر صورت من آخرین شانسمم امتحان کردم به خودم قول دادم هرکی اون رمز پسته لعنتی رو خواست بدم منم دادم خودش نیومد نیومد منم دیدم گویا براش مهم نیست و هر وقت وقتش آزاده و بیکاره من براش مهم میشم منم گفتم به درک چون در هر صورت درکم نمیکرد و منم نیازی نداشتم پس رمزو عوض کردم!( چون گویا اگه این توضیحو نمیدادم نمیفهمیدی) به خودم قول دادم این آخرین باریه که به یکی فرصت میدم و تموم شد اینم ناامیدم کرد تمومه! من دیگه منتظر کسی نیستم! صبر میکنم اگه کسی خواست بیاد بیاد نیومدم جهنم کسی تا الان از تنهایی نمرده و منم حس بدبختیم از تنهاییم نیس از گریه های مسخره این که سر این وضعیت مسخره ای که بوجود اومده( قضیه مامان بزرگم اگه نمیدونید و حوصله اشتباه فهمیدنتونو نداشتم!) وقت و بی وقت میان! C A Y A الان فقط برای کی.سی یا ه.ک. تموم!
+من خیلی خوب دارم از خودش و خاطراتش فرار میکنم ولی میدونم چارشنبه دوباره میان سراغم! اشکالی نداره شبش آبجی گرام میاد دوباره حواسم پرت میشه و تا یه مدت اوضاع خوب میشه آره!
+من احمقم!
+من اگه کی.سی رو ببینم بغلش میکنم حتی اگه همه بگن کار اشتباهیه من بغلش میکنم فقط امیدوارم اونم بغلم کنه چون در اون صورت خیلی ضایع میشه میدونین که؟! امیدوارم بزاره محکم بغلش کنم! لعنت من میخوام بغلش کنم ولی نمیشه! من واقعا میخوام زودتر ببینمش! کلی سوال کلی چیز برای گفتن لعنت!
+کج فهم های عزیز دوباره تکرار میکنم من هیچ دوست انسانی یا زنده ای ندارم پس لطفا توهمات چرند و پرند برتون نداره و چرت و پرتم نگید!
+آدما واقعا مسخره و زودباورن! خیلی هم کسل کننده ان!
همه چی رو باید براشون توضیح بدی واقعا مسخرس!
+خوشحالم که بعد اجتماعی عزیز تا یه مدت خیلی مدید مثل پارسال قراره خاموش بمونه یکی از بدبختی ها کمتر بهتر!
پی نوشت: ضحی عزیز امیدوارم بت برنخورده باشه ولی میتونم به چندین دلیل بگم تو منو درک نمیکنی و به چندین دلیل بگم که چرا در موردت اینجوری حرف زدم ولی واقعه خسته شدم از این همه توضیح دادن ولی بازم کج فهمی بقیه!
هر برداشتی دلت خواست بکن!
به قول یکی من مسؤول چیزیم که میگم نه مسؤول چیزی که بقیه ازش برداشت میکنن!
از الان هم این قضیه رو تموم شده فرض میکنم پیشنهاد میکنم شما هم همین کارو کنید!
+من به این نتیجه رسیدم که اگر خودخواهم خودخواهیم در جهت خوب و مثبتیه! اونایی که به احساسات بقیه اهمیت نمیدن و فقط احساسات خودشون براشون مهمه خودخواهن!
+پا رو دم گذاشتن، گاز،... واقعا چی با خودت فکر کردی؟!
الان واقعا احساس کردی من خورد شدم و نشستم تا صبح به این قضیه فک کردم و ناراحت بودم؟! من همچین موجودی نیستم! این کارت فقط نظر منو در مورد خودت تغییر داد که در هر صورت مهم نیس! من الان دیگ نه ناراحتم نه عصبانی اون فقط برای دیشب بود الان واقعا برام مهم نیست که تو کلا در موردم چی فکر میکنی! اتفاقا خوشحالم تکلیفم روشن شد که با چه آدمایی سروکار دارم!
+اینم دوباره برای جلوگیری از کج فهمی من ازت متنفر نیستم!
این پست ادامه داشت ترجیح دادم ادامشو رمز دار کنم! ^-^ خیلیم خوب! رمزم قرار نیس به کسی داده بشه! ^-^
من واقعا حوصله آدمارو ندارم!
واقعا مثل ه.ک. دلم میخواد جایی برم که هیچکی منو نشناسه! منم کسی رو نشناسم!
از توضیح دادن همه چی برای بقیه خسته شدم!
از توضیح دادن خودم برای بقیه خسته شدم!
دلم میخواد آدرس وبو عوض کنم ولی از تغییربدم میاد!
برای ضحی: لطفا پست No Excuses رو بخون! و نظر نزار دیگه در مورد اون قضیه لطفا!
برای مدی: Y N Y R
و بازم دارم توضیح میدم ولی فقط جهت جلوگیری از کج فهمی فش نیست یه عبارت کاملا مودبانه است که خلاصش کردم!
و واقعا حوصله اصلاح بقیه کج فهمی هارو ندارم!
من واقعا یه احمقم! یه احمقم! یه احمقم!
من خیلی احمقم!
آره الان بغض کردم ولی باور کنین هم عصبانیم هم ناراحت!
ولی مهم نیس!
من عادت دارم! کج فهمی چیز جدید نیس!
همه منو اشتباه میفهمن!
من روابط اجتماعیم صفره!
بهتره حرف نزنم!
لعنتی اون دیگه حرف نمیزنه که باش حرف بزنم!
بدجور این بغض لعنتی میخواد بیاد!
من یه احمقم!
من خیلی احمقم!
کی.سی و ن. فقط با اینا میحرفم آره!
اونا میفهمن!
لطفا دیگه نظر نزارین! باشه؟!
من دیگه واقعا منتظر کسی نیستم!
میخوام تنها باشم!
من سول میت لعنتی رو نمیخوام!
از همه آدما جز خانوادم هم بدم میاد!
و واقعا حوصله هیچکی رو ندارم!
من بدبختی های خودمو دارم!
پس لطفا دیگه وب من نیاین!
دیگه نظر نزارین!
من کسی رو نمیخوام!
Y N Y R
Y N Y R
دومی فرق داره!
http://rozhan313.blogsky.com/1394/10/16/post-123/%D9%85%D8%B1%DA%AF
,واسه همینه که دوس ندارم دکتر شم! دوس ندارم رنج و عذاب یکی رو ببینم ولی هیچ کاری از دستم برنیاد! دوس ندارم یکی جلوم ذره ذره آب شه و نتونم هیچ کاری کنم! دوس ندارم مرگ کسی رو ببینم! دوس ندارم حتی خبرشو بشنوم!
خب فعلا که دارم میبینم!
دوس ندارم مسوول مرگ کسی باشم! گفته بودم از مسوولیت بدم میاد البت نه خیلی ولی بیشتر اوقات چرا!
میدونین من خیلی الکی احساس گناه می کنم! شاید یه خورده زیادی شدید واکنش نشون میدم! آه مهم نیست!
برام سواله من چجور خودخواهیم؟!
اگه خود طرف نخواد بره خب منم نخوام بره ولی مجبور باشه بره خب حتی اگه خیلی عذاب بکشه حاضر نیستم بره! پس از این جهت خودخواهم!
ولی از یه جهت دیگه اگه خود طرف بخواد بره و عذاب بکشه با زنده بودنش حتی اگه نخوام بره خیلی زیاد خیلی زیاد فکر کنم انقد با خودم کلنجار برم و اون جمله مسخره که "اگه واقعا دوسش داشته باشی بهترینو براش میخوای حتی اگه به ضررت باشه" رو میزنم تو سر خودم تا بالاخره بزارم بره شایدم نه ولی فک کنم چرا میزارم حتی اگه به قیمت نابودی خودم باشه! لعنت! از انتخاب متنفرم!
من اون شغل لامذهبو(همون لامصب بقیه تو فرهنگ لغت من! ^_^)بدست میارم!
بعد اگه خیلی اسکول شدم میرم سراغ اون!
دارم دچار یه جور تنفر کلی از انسان ها میشم فک کنم! :/
زندگیم به دو قسمت تقسیم شده:1-قبل همه اینا 2-بعد همه اینا
یه مدتم اینجوری بود:1-قبل دانشگاه رفتن خواهرم 2-بعدش
هر خاطره و اتفاقی رو نسبت به اینا میسنجم! :|
من کلا با تغییرات بزرگ خیلی خیلی دیر کنار میام مغزم کلا نسبت به همه چی دیر واکنش نشون میده!
پس اگه دیدین یه اتفاق بد افتاده و من خیلی اوکیم و دارم راحت در موردش میحرفم بدونین یا دارم نقش بازی میکنم چون یا نمیخوام احساس واقعیم بدونین(یا حوصله چرت و پرتاتونو ندارم) یا هنوز برام جانیفتاده و مغز جان نپذیرفته هنوز! :|
بعضی وقت ها هم مثل الان مغز جان پذیرفته(جدا از اینکه بعضی اوقات حواسم از قضیه پرت میشه و یادم میره یا وقتایی که مغز جان ریست میکنه دوباره باس بش بهفونم اینجا چه خبره) ولی کنار نیامدم و نمیام و همینه که درد داره!
آه فک کنم دوباره خوابم میاد که دارم این چرت و پرتارو مینویسم! بهتره برم!
فعلا...