...Dear Diary

...Dear Diary

Diaries of a Divergent
...Dear Diary

...Dear Diary

Diaries of a Divergent

در باب احوالات من...

من همونیم که وقتی انگشتشو بدجور برید و فک کردم قراره قطع شه اونجوری گریه کردم!

خب حالا حساب کنید اگه سرطان بگیره و همش رو تخت افتاده باشه و لاغر شده باشه عین چی و دیگه نتونه یه دست و یه پاش و تکون بده و نتونه حرف بزنه و کسی رو یادش نیاد و داروهاهم دیگه فایده ای نداشته باشن و هیچ کاری از دست کسی برنیاد و لاشخورای لعنتی دورشو بگیرن و هیچکی امیدی بش نداشته باشه چقدر گریه میکنم؟!

و حالا حساب کنید اگه بمیره من چقدر گریه خواهم کرد؟!

+از سرطان متنفرم!

+از پیری متنفرم!

+چشمام میسوزن!

+با آبجی گرام حرفیدم فایده ای نداشت فقط باعث شد بدتر گریه کنم!

+من همونیم که وقتی همه ی اون اتفاقا تو پستای رمزدار قبل افتاد اونجوری گریه کردم!

+خسته ام از گریه کردن و ناراحت بودن!

کسی میتونه منو خوشحال کنه بخندونه؟!

نه

فقط کی.سی. و ن. و خدا! 

از دست هیچکی هیچ کاری برای حال خراب من برنمیاد فقط از دست خدا برمیاد همین!

+خواهرم گفت اگه همه امیدات به کاف برن بدبخت میشی گفتم خودمم میدونم! ^-^

میشم همونی که تو رمزدارای قبلی گفتم!

هه...

نظرات 4 + ارسال نظر
غزل سه‌شنبه 15 دی 1394 ساعت 23:24

رمز پست های "من بدبختم" و "در راستای g f i" بهم بده :)

غزل سه‌شنبه 15 دی 1394 ساعت 21:00

عرض دیگه ای نیست

خب همه رو که باز نمیکنم! :|
یکی رو بگو اگه شد که رمزشو میدم اگه بعضی جاهاشو میشد تو تلگرامت برات میفرستم! :)

غزل سه‌شنبه 15 دی 1394 ساعت 16:45

اینجانب نگران وضع دوست وبلاگی ام می باشم
رمز همه رو!

حتما حتما امر دیگه؟!

غزل سه‌شنبه 15 دی 1394 ساعت 16:25

سرطان؟ گریه؟ من رمز می خوام

بله مادربزرگ نازنین اینجانب که جانمان برایش می رود سرطان گرفته آن هم بدترین نوعش را که درمانی بر آن نیست!
رمز کدوم؟!
گریه کردن من نه در امسال نه در سال های قبل چیز جدیدی نیست!
فقط امسال خیلی زیاد شده! چنان گفتی گریه؟ انگار تو پست های قبل شادی و خنده بود! همش بدبختی نوشتم از وقتی برگشتم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد