...Dear Diary

...Dear Diary

Diaries of a Divergent
...Dear Diary

...Dear Diary

Diaries of a Divergent

Say Something

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بدبختی های بی پایان...

امشب غم بدی دارم...

بازم یه نصیحت دیگه شب قبل از خواب هم آهنگ غمگین گوش ندید! :'(


پی نوشت: یعنی واقعا اون سول میتمه؟! یا فقط قراره بهش کمک کنم و از زندگیش برم؟! نظری ندارم!

من احمق!

احساس میکنم ازش دور شدم!

هنوزم همش سرجاشه حتی کمم نشده ناراحتیه رو میگم!

من هنوزم دلم براش تنگ میشه!

هنوزم باورم نمیشه!

کاشکی باهات دعوام نشده بود! کاشکی اون حرفارو نزده بودی!

کاشکی ناراحتت کرده بودم!

کاشکی انقدر احمق نبودم!

کاشکی اشتباهاتمو دوباره تکرار نمیکردم!

کاشکی امید واهی نداشتم!

کاشکی خوب شه!

کاشکی کاشکی کاشکی

لعنت به تو!

من نمیخوام برم مدرسه!

دارم دوباره توش فرو میرم! دارم دوباره غرق میشم! 

سرم رفته زیر! دستم بالاست منتظره یکی بگیرتشو و بکشدم بیرون!

چرا ازت دور شدم! چرا؟!

میخوام گریه کنم! تو تنها و اولینشونی! چرا؟!؟!

تو یکی از دلایلی مثل ن. و بقیه که من نابود نشدم اگه اینجوری شه من من واقعا بدبخت میشم! اون از مامان بزرگم و اینم از تو...

لعنت به همه چی! :'(

من

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بی عنوان...

چرا همیشه اصرار دارین چیزی رو که نمیخوام بدونین، بدونین

ولی حاضر نیستین همون چیزی رو که میخوام بدونین رو بدونین و بفهمین

شاید به خاطر همینه که نمیخوام بیشتر بدونین

چون همون قبلیارم نفهمیدین

ولی همینم نمیفهمین

الان اینم نمیفهمین

نمیفهمین کی منظورم با شماس

آدما واقعا احمقن

لعنت

.

I can't get her out of my head

I'm still in denial

I really can't believe it

I miss her

I'm worried

I'm scared

I'm sad

دارم خفه میشم...

خونه کناری بچشون داره بلز میزنه...

منم دوس دارم بلز بزنم...

یادم میفته جلدش پاره شده...

بدجور دلم میخواد گریه کنم...

همین الانم نزدیکه گریه کنم...

دیروز حالم خیلی بد بود...

شدم مثل بچگیم...

به خالم میگفتم حس میکنم یه استخون تو گلوم گیر کرده...

انگار دارم خفه میشم...

انگار گیر کرده و نه بالا میاد نه پایین...

الان همینم...

استخونه تو گلوم گیر کرده...

بغضمو قورت میدم...

نمیزارم اشکام درآن...

ولی استخونه سر جاشه...

همیشه به چیزای خیلی قدیمی که نگاه میکنم گریم میگیره...

ولی خیلی هم دوسشون دارم...

دلم میخواد گریه کنم...

نمیشه...

نمیدونم به خاطر استخونس یا به خاطر دیروز...

نزن...

:((((

دارم واقعا خفه میشم...

لعنت...

دلم برا کی.سی. تنگ شده...

من هنوز هستم...

راستی معجزه کوچیک بعدی دیروز اتفاق افتاد! مایه مسرت! :)

آخه قبلی تا حدی خراب شد شبش! :'(

امروزم که خراب شد الان! :(((

این روزا خلوتی عجیبی بر وب حاکمه! :(

یعنی ناراحتش کردم؟!

گویا رفت خب چیکار کنم به سلامت! برو! :(

( مخاطب عوض میشود)

دلم میخواد کمکش کنم! نمیخواد! نمیشه!

لعنت!

دوس ندارم فقط نگاه کنم و هیچکاری نکنم یا هیچکاری از دستم برنیاد!

که تا اطلاع ثانوی در مورد دو فرد در زندگیم الان این حسو دارم! 


من اصن به قدر کافی تلاش نمی کنم  و این خوب نیس! 

لعنتی این خوب نیس و لعنت به من...


همش باید بترسم همش باید نگران باشم!

بیا و دستمو بگیر! همه نگرانی هامو بگیر! بخندونم! فقط همین!

این بالایی مخاطبش برا خودمم نامشخصه متاسفانه یا خوشبختانه!

میتونه همونی باشه که پارسال سر کلاس زبان فارسی منتظرش بودم! میتونه ا. از ن. باشه! میتونه م.د.ف. باشه! میتونه آ. هم  باشه ها!!! ♥~♥ یا یه شخص جدیدی باشه دیگ کلا!  بیاد و ببردم یه جای دور زمانم بایسته یه مدت از این نگرانی های لعنتی دورم کنه! یه ذره خوشحالم کنه چمیدونم! مسلما کی.سی. یا ل. یا ن. یا آ.د.س.ا یا بقیه افراد لیست گرام نیست! یعنی فک نکنم باشه یعنی واقعا امکان داره کی.سی. بیاد؟! سوگوی!!!! ♥~♥

خیلی باحال میشه!

زده به سرم کاملا واضحه! 

ولی خوابم نمیاد!


I think I need a doctor

♥~♥ ♥~♥ ♥~♥


I need my letter too by the way


Or maybe I need my John


I don't know


یادش بخیر... مولرایو... :(


پست قبلی هم در مورد همینا بود ولی به خاطر استفاده از نام کامل رمز دارش کردم!:#)

به دل نگیرید! ;)


فعلا...